هیچ کم است برای توصیف
زندگی ما به کمتر از تار مویی است
انسانِ مغرور
انسانِ خودخواه
انسانِ غافل
انسانِ ...
به چه چیز خود مینازد؟
نه آمدنش با خودش و نه رفتنش
اما عصیانش ...،
دل به چه چیزی خوش کرده ای؟؟!
به کمتر از چشم بهم زدنی!!؟؟
به بودنی ناچیز؟
چه جفا ها که نمیکنی
خطا ها به کنار
دل به چه چیزی خوش کرده ای؟؟
هیچ
تنها گوهر ارزشمند این دنیای دون
عشق
جادویی الهی در دل بشر
که او را میتواند از فرش
برساند به آنجایی که
آنجایی که خانه خودش هست
میگویند عرش
عرش کجاست؟
این مأمن امن الهی که تنها پناهگاه بشراست
القلبُ حرمَ الله
آری قلب
قلبی که زنگار های زندگی مادی
از آن سنگی ساخته
این لوح صاف و صیقلی
به امانت دست ماست
حال که مینگری
چه از آن مانده؟
چه کرده ایم با خود؟
چه شد ما را که قولمان فراموشمان شد؟
ایمانمان لغ لغه ی زبانمان
و اعمالمان دستِ هوس
ای خلیفه
خودت را ارزان نفروش