تازه آمده بود خط مقدم .....
به قول بچه ها صفر کیلومتر بود .....
صدای اذان که شد مثل همه مهیای نماز شد .....
دنبال آب میگشت .... برای وضو .....
که حاجی با صدایی مهربان گفت :
تیمم کن ....
از خاک این دشت پاک تر پیدا نمیکنی ......
خندید و گفت : پاک ترین نمازم را با پاک ترین خاک میخوانم .....
راست میگفت ....
سجده ی آخر خاک پاک دشت با خونش پاک تر شد .....
ترکش لعنتی کار خودش را کرده بود .......